بسم رب الرقیه
تازه از هیئت اومدم از مراسم شهادت حضرت رقیه س
میخواستم اینبار که به روز میکنم بیام بگم: برگشتم پیشت خدا
اومدم بگم از همه چیزایی که تورو ازم گرفته بود دوری کردم اومدم بگم بازم توشبای رقیه س متولد شدم
مث همون روزی که با نوای :تو خرابه تک وتنها دختری شبیه زهرا به زندگی دوباره برگشتم
اومدم اینا رو با خوشحالی بگم... اما جگرم داره میسوزه دارم آتیش میگیرم
تو این همه سال که هیئت رفتم وروضه شنیدم خیلی چیزا از مصیبت حضرت رقیه س گفتن وسوختم
اما امشب یه چیزی شنیدم که جگرم داره میسوزه..............
ااااااااای خدااااااااااااا جگررررررررررررررم
میدونی چی گفت مداح؟؟؟؟؟؟ اااااااای گفت: رقیه ی من کفن نداشت ااااااااااای
ای بـــی کــفــن رقـیـه
بخدا تا حالا نشنیده بودم که رقیه ام کفن نداشته اااااااای بابابابابابابابابابابا
امشب فقط میگم :
ای بـــی کــفــن رقـیـه
ای بـــی کــفــن رقـیـه
پارسال همین مداح یه چیز دیگه گفت... گفت: حضرت زینب وقتی رقیه س کنار باباش جون داد
ازترس اینکه سر حضرت رقیه هم رو نیزه بذارن سریع گفتن که بی بی رو دفن کن اااااااااااااای
یادمه باخودم گفتم اگه سر حضرت رقیه رو نیزه ها میرفت اونوقت عمع زینب باید میگفت:
سری به نیزه بلند است دربرابر زینب خدا کند که نباشد سر رقیه ی زینب
بخدا طاقت اینکه رقیه ام بی کفنه نداشتم فقط میدونم وقتی شنیدم به سر میزدم ومیگفتم :
ای وای ای وااااااااااای ای بی کفن رقیه
ای خدا جگرم داره میسوزه
ای بـــی کــفــن رقـیـه
ای بـــی کــفــن رقـیـه